دانشگا هها باز شدن و دوباره ....

سلام 

امروز امده بودم که چراغ وبلاگ را برای همیشه خاموش کنم ولی تا چشمم به پیامهای قشنگ دوستان خورد یه امید تازه در وجودم ماندد ولی قبلش از دیر اپ کردن بسیار عذر خواهی می کنم و خواهشا مرا عفو. 

داشتم به خودم به همکلاسی ها و به کم تجربگی هام در دوران دانشجویی فکر می کنم به اسیبهایی که دیدم و از انچه رخ داده بسیار ناراحت  

هم از دست خودم ناراحتم و هم همکلاسی های خوب نما 

دعای سال: خدایا شر  خوب نمایان را از سر ما کم بنما 

... 

خوب دلم پره از بس زیر ابم را زدن از بس بی محبتی کردن و حالا یه علامت سوال بزرگ که چگونه باید زندگی کنم که ضربه نبینم 

دوباره رمضان با یک دنیا ارامش و شور ایمان

سلام 

همیشه این ماه را خیلی دوست داشتم 

توی این ماه خاطرات خوب زیاد دارم توی این ماه هم  بزرگ شدم و بزرگ شدن را اموخته ام 

باورتون می شه یکی از ارزوهام اینه که اگه روزی زمان مزگم فرا رسید در این ماه خدایی چشم از این جهان ببندم چراش را می دونید؟ نه نمی گم 

توی این ماه ارامش و ایمانی را در چشمان ادمها می بینی که توی هیچ ماه دیگه ندیدی حتی من فکر نمی کنم رمضان بتونه برای یک ادمی که سابقه روزه گرفتن را دارد بتونه ضعف جسمانی ایجاد کند 

یک معلم داشتیم می گفت زمان افطار در ماه رمضان یک دعا کنید و می گفت شما می تونید 30 تا از دعاها و خواسته هاتون را در این ماه قشنگ از خداوند بگیرید 

راست می گفت حتما امتحان کینید  

..... 

التماس دعا

فاصله ها کم می شن اگه بخواهیم

سلام امروز براتون می خواهم  ماجرایی  تعریف کنم که هم بامزه هم شیرین و هم تصادفی است

چرا بامزه؟

چرا شیرین ؟

و چرا تصادفی؟

........

ماجرا از این قراره که یه روز سرد زمستانی بعد امتحان دادرسی مدنی  یک سری از بروبچ گوشه ای  روبروی دانشکده جمع شده بودیم  که من چشمانکم به یکی از دوستانم افتاد از دور براش دست تکان دادم و سلام کردم حالا بگو چی شد؟

نزدیکای همان دوستم یکی از بچه های کلاس که با هم بد جور شاخ به شاخ شده بودیم هم بود

یارو فکر کرد من دارم با او سلام می کنم دارم برای او دست تکان می دهم

( در واقع با این یارو با همین سو تفاهم ها و بدبینی هاش بد شده بودم حالا فکر کن همان طوری هم داشتیم خوب می شدیم)

فرداش یارو بعد امتحان بیرون ایستاده بود و تا من را دید سلام کرد و سر را پایین انداخت

( می دونید از دست یارو به خاطر بلاهایی که سرم اورده بود حسابی دلخور بودم  ولی فکر می کنم فراموشی بهترین راه حل است )

راست می گن که پل را بساز طرفت خودش از پل می یاد این طرف پل پیش تو  و رابطه تلخ به یک رابطه شیرین دوستانه تبدیل می شه

....

..

.

خداوند مهربان مرا بخاطر تمام بدیهایی که انجام داده بودم (و دست خودم نبود به عبارتی خارج از کنترلم بود )بخشید من هم بدیهای دیگران را بخشیدم و جاش را می دهم به خوبی ها و دوستی ها و فراموش کردن انچه که دیگر نیست